جارون لنیر (Jaron Lanier) مدتها پیش خود را بهعنوان پیشگام فناوری واقعیت مجازی به جهان معرفی کرد. او از آن زمان تغییرات زیادی در مسیر فعالیت داشته و اکنون از منتقدان اصلی دنیای فناوری و سیاستهایسیلیکونولی محسوب میشود. مجلهی وایرد دو دهه پیش برای اولینبار در مطلبی به معرفی او پرداخته بود:
اگرچه او در سیلیکونولی فعالیت کرد، از هیچ چالشی نمیترسید. موسیقی و نرمافزارها او را آرام میکنند. او هیچ آسیبی در مسیر فعالیت ندید و امروز از عجایب دنیای پیش رو لذت میبرد.
پس از گذشت ۲۰ سال از مصاحبهی اولیه، وایرد مجددا با لنیر صحبت کرده است و این بار، دیگر خبری از دستاوردهای دنیای واقعیت مجازی نیست. او اکنون منتقدی جدی دربرابر سیلیکونولی و روند دنیای فناوری محسوب میشود و تمرکز مصاحبه نیز بیشتر روی دادههای شخصی بوده است. این مصاحبه توسط نیکولاس تامسون، نویسندهی وایرد انجام شده است.
تامسون: جارون تو هیچگاه به محصول، بازدهی و حتی پول فکر نمیکنی. همهچیز برای تو در معنویت و موسیقی خلاصه میشود. با نگاهی به نوشتههای اخیر تو متوجه میشویم که نگرانی زیادی دربارهی تأثیرات فناوری روی سلامت روحی ما انسانها داری. بهتر است ابتدا به نقد تو نسبت به شبکههای اجتماعی بپردازیم.
لنیر: برای من نقد و مثبتاندیشی یک معنا دارند. اگر شما پدیدهای را نقد کنید، یعنی به بهبود آن امیدوار هستید. تنها افراد ازخودراضی و متعصب هستند که به نقد با بدبینی نگاه میکنند. آنها تصور میکنند که همهچیز را میدانند. افراد خوشبین آنهایی هستند که همهچیز را با پایانی باز میبینند. آنها میدانند که میتوان همهی پدیدهها را با تفکر و خلاقیت بهبود داد. درنهایت من نگران هستم، اما نگرانی من در دستهی خوشبینانه قرار میگیرد.
از نظر من، باز دانستن مسیر جهان، هستهی اصلی در تبدیل شدن به دانشمند، متخصص فناوری، نویسنده، هنرمند و درنهایت انسان خوب است. همهی ما با دریایی از رمز و رازها روبهرو هستیم.
من برای ایدههای خود طنابی باریک را تصور میکنم که باید از روی آن عبور کرد. در یک طرف طناب، عشق شدید به فناوری و زندگی نِردگونه قرار دارد که با تعصب به فناوری نگاه میکند. چنین تفکری تنها مفاهیم انتزاعی در ذهن دارد و تصور میکند که همهچیز را با آنها توضیح میدهد. در سوی دیگر خرافات و توهمات قرار دارند.
نکتهی اصلی پیدا کردن تعادل میان تفکرات افراطی بالا است. معما در تمامی مسیر زندگی وجود دارد و شناخت آن با دقت زیاد، لازمهی فعالیت هر فرد خواهد بود. با شک کردن به خود و با فروتنی معنوی بهدنبال گفتمانهایی نخواهید بود که از دسترس شما بسیار دور هستند. البته در همان زمان به اهدافی ایمان دارید که فراتر از دسترس هستند. رسیدن به هدف نیز با همین طرز تفکر با دقت و بهآرامی انجام میشود. همین طناب باریک، میتواند مسیری برای بهبود فناوی باشد. با قدم گذاشتن در چنین مسیری میتوان به زیبایی آینده امیدوار بود.
تامسون: خوب بیا دربارهی قدم زدن فناوری روی این طناب باریک و بهصورت اختصاصی شبکههای اجتماعی بپردازیم. نقش آنها در نگه داشتن جامعه روی نقطهی صحیح برای ادامهی مسیر چیست؟
لنیر: روش جالبی برای مطرح کردن موضوع بود. چنین نگاهی یک تصور بالا به پایین است که آنها باید نقشی در نگه داشتن جامعه در مسیر مشخص داشته باشند.
تامسون: بله آنها تأثیر دارند. آنها تأثیر مهمی روی وضعیت کنونی جامعه دارند.
لنیر: من همیشه باور داشتهام که اتصال مردم ازطریق فناوری اطلاعات میتواند و باید زیبا و ضروری باشد. این پدیده بهنوعی ابزار بقاء ما شده است؛ چون دیگر نمیتوانیم جهان بدون دستگاههای متصل به اینترنت را تصور کنیم. در نتیجه این سؤال که ما به اینترنت نیاز داریم، بیمعنی خواهد بود.
وقتی از عبارت رسانههای اجتماعی استفاده میکنیم، منظور ما پلتفرمهای غولآسایی هستند که تقریبا تمام اینترنت را برای همهی مردم و در همهی زمانها تصرف کردهاند. آنها کارهای خود را با مدل کسبوکاری عجیب و غریب و رایجی انجام میدهند که در آن هر وقت کسی بخواهد به دیگری متصل شود، همیشه فرد سومی باید ارتباط را ممکن کند. انگیزهی فرد یا شرکت واسط نیز تنها اداره کردن آن کاربران به نحوهای زیرکانه است.
تمامی زیرساختهای موجود در همهی سطوح براساس زیرکی و تمایل به بهرهبرداری شکل میگیرند. بههمین دلیل اغلب در پلتفرمها شاهد بهکارگیری روشهایی با تمرکز روی تغییر رفتار بهصورت ناآگاهانه هستیم تا مردم را بیشتر درگیر یا معتاد کنند. روندی که درنهایت آنها را به انجام دادن الگوهای رفتاری تشویق میکند که شاید در طبیعت خود علاقهای به آنها نداشتند. این موارد موضوع اصلی نقدهای من هستند.
تامسون: آیا وضعیت کنونی شبکههای اجتماعی اجتنابناپذیر بود؟
لنیر: اصلا و ابدا. درواقع اولین نمونهها سازوکار متفاوتی داشتند. اگرچه آنها هم عالی نبودند، اما قطعا بهتر از نمونههای کنونی رفتار میکردند. من فکر میکنم ما اشتباهات مهم و حساسی مرتکب شدیم. البته این اشتباهها بهخاطر عدم توجه به اهداف نبود، بلکه بهخاطر ایدئولوژی محکمی ایجاد شد که اتفاقا اثرات عکس داشت. بهعنوان مثال، در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ این فرهنگ قوی وجود داشت که همهچیز باید رایگان باشد، اما در همان زمان ستایش بیحدوحصر از کارآفرینی به سبک سیلیکونولی و افرادی همچون استیو جابز را شاهد بودیم.
همین تصورات خاص نسبت به آینده باعث میشود که چنین افراد جادویی، خاص و عالی بتوانند مسیر رخدادها را ازطریق هوش خود تغییر دهند. درنتیجه نمیتوانیم هم کارآفرینان قهرمان و هم رایگان بودن محصولات و خدمات را داشته باشیم. درنهایت به وضعیتی میرسیم که شخصیتهای ثالث با رفتارهای زیرکانه هزینههای کارها را تأمین میکنند.